یاید
یادت میاید ان زمان را
که دائم با تو صحبت میکردم.
انگار یکی بودی در کنارم ،نزدیکتر از پیراهنم ب تنم
تنها که بودم فقط با تو درد دل میکردم وبس
کسیو در حد واندازه دلمشغولیامو و دلواپسیام نمیدونستم بجز تو
همیشه ازت عذر میخواستم که اونقدر باهات حرف میزدم
خودم خجالت میکشیدم ک چرا اینقدر با تو حرف میزنم
بابا شاید تو هم خسته میشدی ،یکی اینقدر باهات صحبت کنه ،درد دل کنه .
ولی انگار ،خسته شدی از من ای خدااااااااااااااااااااای من
که جابجا کردی هر ان چیزیو که خودت میدونی وبس ..
من ب تو التماس کردم .خواهش کردم .یاددددددددددددددددددت هست؟
ولی تو گوش نکردی.
شاید هم راستی راستی از من خسته شده بودی ،از حرف زدنهای زیادم با خودت.
خدایا یادت میاید ؟